مهرسا دردونه مامان بابا

ورود مهرسا جون به خونه تا یکماهگی

1403/2/5 9:26
نویسنده : مامان حمیده
166 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر قشنگم بلاخره بعد مرخص شدن از بیمارستان اومدیم خونه و پریسا جون خیلییی منتظرت بود.

اول خاله سعیده شما رو حموم کرد و پریسا جون همراه مامان جون لباس تنت کردند.

پریسا جون خیلی خوشحال بود طوریکه ساعت ها کنارت مینشست و نگاهت میکرد به دست و پاهای کوچولوت و ازینکه ارزوش براورده شده بود خیلی خوشحال بود.

ناف شما تو هفت روزگی ت افتاد و روز دهم هم با مامان جون رفتی حموم کردی و شناسنامه ت رو هم بابایی همون روز برات گرفت.

اوایل شبا خیلی بیدار بودی و گریه میکردی منم که هنوز بخیه هام درد میکرد از صدای گریه های شما اذیت میشدم و برات ناراحت بودم دیکه با کمک بابایی و مامان جون ارومت میکردیم حتی با اینکه پریسا جون روزا باید مدرسه میرفت از صدای گریه شما بیدار میشد و ناراحت میشد و میومد شما رو از ما میگرفت و یکم راهت میبرد گاهی ما برای گرفتن اروغ از شما کلافه بودیم اما تا بغل خواهرجونت میرفتی سریع اروغ میزدی😍

همیشه موقع نماز صبح بیدار میشدی و با اینکه شیر میخوردی تا من میرفتم برای نماز گریه میکردی یبار این قدر گریه کرده بودی و بقیه بیدار نشدن و تا من اومدم پیشت دیگه قهر کرده بودی و شیر نمیخوردی و فقط گریه میکردی خواهر جون هم بغل میکرد و تو خونه راهت میبرد تا ساکت بشی،خلاصه اوایل خیلی سحرخیز بودی یه مدت از ۴ صبح اجیر میشدی و نمیخابیدی،همیشه به شوخی به پریسا جون میگفتم بیا مهرسا رو هم با خودت ببر مدرسه از بس اجیر بودی😂

خیلیی برای خوابیدن مبارزه میکردی درست مثل خواهر جونت و کلی وقت میزاشتیم تا خوابت ببره یهو میدیدم چشمات باز شد.

یه مدت بابایی تو ساک حمل به بارفیکس بسته بودت و تاب میداد تا بخابی خیلی بامزه بود چشمات باز انگار نه انگار باید بخابی تازه قنداقت هم میکردیم که کمتر دست و پا بزنی که خوابت ببره اما شما دوست داشتی بیدار باشی و از دنیایی که اومده بودی سردربیاری😅

همیشه پریسا جون موقع خواب خیلی بامزه قنداقت میکرد بعد میخابوندیمت.

در ادامه یه تعداد از عکسای این یکماه رو برات میزارم

چرا این قدر اخم کردی دخملم😅😅

فدای اون دهن بازت بشم😍

حموم ده روزگی و شناسنامه دخترم😍😍

استاد شجاعی تو گوشت اذان گفتند🌹

قربون مدل دست و پاهات بشم من💞💞

مراسم معارفه با دختر دایی جون که از شما ۲۲ روز بزرگتره 😍😍

ازاد و رها از غم دنیا😍

اولین باری که به زیارت امام رضا جونمون رفتی💚

یه مدت کلا با دهن باز میخابیدی😍🥰

یکماهگی🥰🥰

به فاصله چند دقیقه از عکس قبلی که خواب بودی یهو بیدارشدی و این عکس رو گرفتم😅

پسندها (2)

نظرات (0)